زیر گنبد کبود

زیر گنبد کبود

یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کس نبود. یه مامانی بود که دو تا پسر داشت. یوسف و یحیا ...

پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «the most magnificent kitchen» ثبت شده است


هرچه بزرگ­تر می­شود داستان غذا خوردنش هم بزرگ­تر و مفصل­تر می­شود.

آن اوایل کار غذا دادن بسیار راحت­تر و سریع­تر پیش می­رفت.

کمی بعد خودش دلش خواست غذا بخورد و در مقابل قاشق من مقاومت کرد که اصرار نکردم. ظرف غذایش را گذاشتم روی میز و آن وسط ها چند قاشقی هم دادم. و البته بعدش به یک حمام و آشپزخانه شوران نیاز داشتیم. هر وعده غذایی یک دست لباس. که داشت تازه قاشق و چنگال گرفتن را یاد می­گرفت.

کمی که گذشت یاد گرفت از قاشق و چنگال و حتا چاقو استفاده کند اما راه افتاد!

 همه اسباب­بازی­هایش مثل رفیق­های ناباب وقت غذا صدایش کردند که دوید و رفت.

خواهش کردیم هر وعده چند حیوان از باغ وحش افتخار بدهند و با ما هویج آبپز و ماست و بخورند که البته قبول کردند.

حالا حیوان­ها را می­گذارد سر میز و خودش می­رود پی بقیه بازی!

چاره چه بود؟ کتاب!

پاشنه آشیل بیشتر بچه­ها کتاب است!

و ما چند ماهی است که با کتاب ناهار می­خوریم. گاهی هفت جلد!

و این یعنی باید بتوانی ناهار پسر را دهانش بگذاری، ناهار خودت را بخوری و کتاب بخوانی.

کمی مکث کنی فرصت را از دست داده­ای، رفت تا وعده غذایی دیگر.

و من شاغلم به بزرگ­ترین و باشکوه­ترین آشپزخانه دنیا!

آشپزخانه­ای به وسعت ناهار برای دو نفر! و شام برای سه نفر!

آشپزخانه­ای با چند قابلمه و یک زودپز و ادویه و تره بار و عطر و طعم و عشق!

آشپزخانه­ای که تمام هدفش سلامت و رضایت مهمترین مشتری­اش است!

جلب رضایت پسرم.

 و جلب رضایت خودم برای چند قاشق بیشتر.

 

فاطمه جناب اصفهانی
۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر