یا ایها العزیز!
این چند روز به این فکر میکنم که روزه گرفتن در ماه رمضان سختتر است یا روزه نگرفتن؟
میدانم که هوا گرم است و روز بسیار طولانی است و هردوی اینها فقط نوشتنش کنار هم راحت است.
اما، اما نمیدانم به واقع آنکه همه سال منتظر این ماه بوده و دلش میخواسته روزه بگیرد و حالا نمیتواند و اتفاقاً باید در همه ساعتهای روز آب بخورد زیاد، و غذا بخورد چند وعده کار سختتر را میکند یا سادهتر؟
از امروز که همه پیشواز رفتند و من نرفتم تصویر مادر مقابل ذهنم بود، وقتی در خانه حتی ما فسقلیها میتوانستیم روزه بگیریم و او نمیتوانست. و میدانستم که یواشکی همه این ماه را اشک میریزد.
حالا از بس مقاله خواندهام در مورد روزه در دوران بارداری یک پا متخصص شدهام.
اما نتایج همه تحقیقات ضد و نقیض بود. یکی میگفت برای جنین ضرر ندارد، یکی میگفت دارد.
برای همین گذاشتم به توصیه دکترم.
قصه اینبار فرق میکند. صحبت کلیه و معده و سردرد و ... خودم نیست، پای یک انسان در میان است.
انسان بیپناهی که همه چیزش بعد خدا به من وصل است.
حالا که مجبورم این ماه رمضان را روزه نگیرم دو چیز را خوب میدانم، هیچ خوردنی تا پیش از افطار طعم ندارد. و بعد افطار حسرت دست بردن و خرما برداشتن به هوای باز کردن روزه بدجوری همه چیز را بیطعم میکند.
خدایا! با علم به گناهانم هر سال دلم به روزه مهمانیات خوش بود.
امسال مهمانی دارم که او را هم تو دعوت کردهای. مرا همینطوری در مهمانیات و در کنار روزه دارانت بپذیر. اینقدر ناقص و اینقدر شکسته ...