برگ افرا در باغ رویا
میتوان هیچ قلهای را فتح نکرد اما پیروز از کوه پایین آمد.
میتوان در یک روز ابری از گلابدره بالا رفت اما گرم شد.
هیچ چیز مانع کوه رفتن اینهمه سال من نبود جز خودم!
و همانقدر که گلابدره دست نخورده باقی مانده بود من عوض شده بودم.
و آنقدر نشستن روی آن قالیچه کهنهی زیبا میان برگهای زرد گردو و املت دایی را خوردن و بعدش چای سبز و لیمو نوشیدن کنار آن آتشی که کسی برافروخته بود بهمان مزه داد که ترسیدیم از این بالاتر رفتن راه آمده را خراب کند.
از کوه پایین آمدهام اما یک کسی توی دلم میگوید طلسم را شکستی دختر! کوه رفتنهایت بیش باد!
تا روزی که بتوانیم دست پسر را هم بگیریم و بالا ببریم.
پ.ن. اگر تماشای فیلمهای خوب حالتان را خوبتر میکند پیشنهاد میکنم:
omarساخته هانی ابو اسد اینجابیشتر بخوانید.
Like father,like sonساخته هیروکازو اینجابیشتر بخوانید.
پ.ن. چای سبز لیمو توئیننگز!
دوستانم!
اگر خواهان گفتگو هستید و یا سوالی دارید لطفا آدرس ایمیل و یا وبلاگ خود را در کامنت بگذارید.
مختارم پیامهایی را بازنشر دهم که با نظر من مغایرتی نداشته باشند که اینجا خانه من است.
سپاس از اینکه مرا لایق نظرات خود میدانید.