کدام ما قهرمان تر بودیم؟ تو یا من؟
یک حس دوگانه عجیب!
از یک طرف دلم میخواست خیلی قهرمانانه دستم را رها کنی و بگویی میبینمت مامان! و وارد کلاس شوی.
از یک طرف دلم میخواست از کلاس بیرون بیایی و سراغم را بگیری. مبادا دوباره فکر کنی گم شدی.
اتفاق افتاد.
کمی از هر دو.
دستم را رها کردی و با دوستانت وارد کلاس شدی. دو ساعت بعد آمدی؛ برای اینکه بیسکوییتت را بگیری.
و من تمام این سه ساعت کنار مادرهایی نشستم که دلشان شور بچه هایشان را میزد.
بعضی مدالهای ستارهای به سینه داشتند. فرزند اولشان مدرسه میرفت و دومی را آورده بودند و شاید به سومی هم فکر میکردند و خیلی هم سرحال و پوستشان هم برق میزد و یک ناخن شسکته هم نداشتند و اول صبحی رژ صورتی براقی هم داشتند.
بعضی بچه اول را آورده بودند و در همان اتاق داشتند بچه دوم را شیر میدادند و در کریر میخواباندند.
بعضی خودشان مربی بودند و به هزار و یک دلیل اینجا را برای گذران اوقات دوستانه فرزندشان انتخاب کرده بودند.
و بحث مثل قلابی مرا از کتابم بیرون میکشید.
مدارس شناختی یا مدارس معمولی؟
میزان یا مفید؟
پیش دو؟ یا هردو؟
هفت سال نشده یا هفت سال تمام؟
در این بین زینب یک ساله خسته شده بود و گریه می کرد و آن چندماهه کوچک تمام مدت با صدای بلند سشوار که از موبایل مامان در میآمد به خواب رفته بود.
کلاس بچه ها آرامتر نبود؟
با پیشنهاد بدهم دو اتاق برای مامانها میگذاشتند.
اتاق گفتگو و اتاق سکوت!
که استیو تولتز، موریس دروئون و و لوئیس کارول حسابی از اینکه توی کیف من نشسته بودند بدون اینکه حرفی بزنند ناراضی بودند. و من هم.
به خیال خودم یک گوشه دنج پیدا کردم و نزدیک مادر دیگر که کتاب قطوری داشت نشستم.
صدایش را از بین ده بچه شنیدم که میگفت من هم با پول هایم کتاب خریدم. یک کتاب خیلی بزرگ! این کتاب را هم خواندهام.
و بعد کلاس خوشمزهها صدایشان را از حیاط با خودشان آوردند و همهجا پر از خنده شد.
وقتی برگشتیم لباست گلی بود. خیلی هم خوب!
و کفشت آنقدر از شالاپ شولوپ کرده بودی خیس بود و مجبور شدی دمپائیهایت را بپوشی. خیلی هم خوب!
و تا به ماشین رسیدیم همه چیزهایی که دلت میخواست را برایم تعریف کردی.
و دیگر نگفتی وقتی از من جدا شدی حس کردی گم شدی. خیلی هم خوب!
حیف که تو مادر نمیشوی پسرم.
اما پدر که خواهی شد انشاالله!
آنوقت اینجا را بخوان. تماشای بزرگ شدنت چه حسی خواهد داشت؟
الهی!
شکرت!
پ.ن. کدام ما قهرمانتر بودیم؟ تو که راحت جدا شدی و گریه نکردی؟ یا من که راحت جدا نشدم و گریه نکردم؟