زیر گنبد کبود

زیر گنبد کبود

یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کس نبود. یه مامانی بود که دو تا پسر داشت. یوسف و یحیا ...

پیوندهای روزانه

کتاب‌های آموزشی:

بازی با آوا، بازی با الفبا، زهره پریرخ، کانون پرورش فکری کودکان

مجموعه خودم می‌خوانم، شکوه قاسم نیا، نشر افق

مجموعه جادوی سودوکو، انتشارات ذکر

آشنایی با مفاهیم ریاضی 1 و 2، ترجمه و اقتباس: شعله دولت آبادی، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان

مجموعه مفاهیم ریاضی (اعداد و جور کردن و طبقه بندی کردن)، نشر نردبان

میمون‌ها را بشمار، مک بارنت، ترجمه آناهیتا حضرتی، نشر پرتقال

مجموعه حواستو جمع کن، به کوشش فهیمه سیدناصری، نشر ذکر

شمارورزی لولوپی + 1، محمدهادی محمدی، نشر چیستا (قبل از خریدن تحقیق کنید تا با روش آموزشی شما همسان باشد)

فارسی‌آموز نخودی، محمدهادی محمدی، نشر موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکا (قبل از خریدن تحقیق کنید تا با روش آموزشی شما همسان باشد)

الفباورزی با کاکاکلاغه، محمدهادی محمدی، نشر چیستا (قبل از خریدن تحقیق کنید تا با روش آموزشی شما همسان باشد)

واژه‌نامه چیستانی و تصویری، محمدهادی محمدی، نشر چیستا

 

 

کتاب‌های آموزشی در قالب داستان:

مجموعه ریاضی با موشی، النور می، ترجمه: محبوبه نجف‌خانی، نشر افق

مجموعه قصه‌های باستر خرگوشک، پیتر بنتلی، ترجمه رضی هیرمندی، نشر چکه (نشر مبتکران هم این مجموعه را منتشر کرده است، برخی از جلدها با فرهنگ ما تطابق ندارد).

نوشتن چه خوبه، استوارت جی مورفی، ترجمه سینا امینی، نشر نردبان7

مجموعه ماهی سیاهه، لئو لیونی، ترجمه غلامرضا امامی، نشر به‌نگار

هیولاها و صندلی‌بازی ، استورات جی مورفی، هایده کروبی، نشر نردبان

هویج کمتر، هویج بیشتر، استورات جی مورفی، ترجمه هایده کروبی، نشر نردبان

سفر با اتوبوس مدرسه، ژئانه کابرال، ترجمه زینب طاهری، انتشارات زعفران

سفر با قطار حیوانات، گیل مانتن، ترجمه زینب طاهری، ، انتشارات زعفران

کتاب آموزشی در قالب شعر:

آ اول الفبا است، نورالدین زرین کلک، نشر نظر[1]

چه و چه و چه یک بچه، محمدهادی محمدی، انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان[2]

10 تا کاکلی، سارا گارسون، ترجمه مهری ماهوتی، انتشارات سرمدی [3]

 

بازی:

بازی آموزشی:

بینگوی الفبایی، نشر چیستا[4]

الفبا، بازی‌تا

اونو اعداد (اعداد فارسی)

تیزبین الفبای فارسی، بازی‌‌تا

انتخاب، بازی‌تا (آموزش اعداد مدل تیزبین) بازی‌تا

گوش بزنگ، بازی‌تا

پایاپای، هوپا

 

بازی پازلی و لگویی:

پازل‌های دوتایی زبان‌آموزی، انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ و ادبیات کودکان

عددچین جمع، بازی‌تا

عددچین تفریق، بازی‌تا 

بازی میخ و چکش الفبا، ایران پتک

لگومت، فکرانه

 

 

وسیله کمک آموزشی:

درخت الفبا، تولید کننده موسسه پژوهشی تاریخ و ادبیات کودکان

 

 

فاطمه جناب اصفهانی
۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام!

  • اگر تصمیم دارید اوقات پدرانه - فرزندانه خوشی را با کودکتان همراه با کتاب بگذرانید ، پیشنهاد می‌کنم لیستی که آماده کرده‌ام ببینید، به آدرس‌ها سر بزنید و در مورد کتاب تحقیق کنید، و اگر هنوز در مورد آن مطمئن نیستید در اپلیکیشن‌های مخصوص کتاب‌خوانی مثل طاقچه یا گودریدز در مورد آن‌ها مطالعه کنید و بعد انتخاب کنید. به یاد داشته باشید که ممکن است ارزش‌های ما با هم تفاوت داشته باشد، پس لطفا مطابق ارزش‌های خانوادگی خودتان انتخاب کنید.
  • اگر خیلی اهل قصه‌گویی نیستید، پیشنهاد می‌کنم اول با کتاب‌های داستانی تصویری شروع کنید.
  • اگر فرزند شما از داستان‌های طنز لذت می‌برد، اول آن‌ها را انتخاب کنید.
  • اگر برای زمان خواب فرزندتان کتابی انتخاب می‌کنید، بهتر است کمتر از کتاب‌های تصویری استفاده کنید.
  • اگر فرزند شما حوصله داستان بلند ندارند، از کتاب‌های کم‌ حجم‌تر شروع کنید. اما اگر مشتاق شنیدن است بروید سراغ رمان‌های کودکی که پیشنهاد کردم.
  • نسخه غیرچاپی بعضی از این کتاب‌ها در اپلیکیشن‌هایی مانند طاقچه موجود است. می‌توانید در طاقچه بی‌نهایت مشترک شوید و یا کتاب را با هزینه کمتر بخرید و بخوانید.
  • اگر ترجیح می‌دهید نسخه چاپی دست بگیرید اما فعلا شرایط خرید حضوری ندارید، از خدمات آنلاین خرید کتاب استفاده کنید.
  • این کتاب‌ها انتخاب‌های من هستند برای فرزند 7 ساله‌ام که هنوز سواد خواندن ندارد. شما هم لیست خودتان را بسازید و به دیگران پیشنهاد کنید.
  • به نظر من هر کودک مطابق معیارهای مختلف می‌تواند در گروه سنی قرار بگیرد که هم‌سالش نیست. اما به گمانم خواندن این کتاب‌ها برای کودکان پیش دبستانی و کلاس اولی مناسب است. تا بی‌سواد هستند برایشان کتاب بخوانیم. بعدا کمتر چنین فرصتی را به ما خواهند داد.
  • در پناه امن خدا باشید.

 

 

 

رمان کودک (تصاویر کمی دارد و در چند شب پیاپی برای کودک بلندخوانی شود)

تندپا و بادپا، اورسلا ولفل، کمال بهروزکیا، نشر افق.

چارلی و کارخانه شکلات سازی، رولد دال، ترجمه محبوبه نجف‌خانی، نشر افق .

بابای پرنده من، دیوید آلموند، ترجمه ریحانه جعفری، نشر پیدایش .

پنگوئن‌های آقای پاپر، ریچارد ات واتر، پروین علی‌پور، نشر چ واحد کودک نشر چشمه.

 

داستان تصویری کودک:

نقطه، پیتر اچ رینولدز، ترجمه اکرم حسن، انتشارات علمی و فرهنگی.

نجات یک بادبادک، الیور جفرز، ترجمه حسام سبحانی و نازنین موفق ، نشر مبتکران.

ازم بپرس چی‌ دوست داری، برنارد وابر، نشر آرما.

فقط من و بابا، فقط من و مامان، مرسر مایر، ترجمه فیروزه کاتب، نشر سرمد.

پدر، پرچین و پسرها، پل فلیش من، ترجمه نسرین وکیلی، انتشارات مبتکران.

جوراب‌های بوگندوی الفی، کریل هارت، ترجمه مریم رزاقی، نشر زعفران.

وقتی بابا هست، سوش، ترجمه آزاده کامیار، نشر پرتقال.

قصه‌های کو‌تی‌کوتی(سه جلد)، فرهاد حسن‌زاده، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. (داستان‌های کوتاه بامزه)

خرسی دوستت دارم، همین‌جوری که هستی، ویرجینیا میلر، ترجمه فاطمه ستوده، نشر پنجره.

کاکل قرمزی وسط کتاب خواندن پدرش می‌پرد، دیوید ازرا استاین، ترجمه محبوبه نجف‌خانی، نشر آفرینگان.

 

شعر داستانی:

می‌خوایم یه خرس شکار کنیم، مایکل روزن، ترجمه طاهره آدینه پور، نشر علمی و فرهنگی.

 

 

 

 

فاطمه جناب اصفهانی
۰۵ آذر ۹۹ ، ۲۰:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

 

داریم به کرونا عادت می‌کنیم. و با وجود تمام تغییراتی که شرایط تازه بر سبک زندگی‌مان ایجاد کرده‌است، به تسامح می‌توان گفت که نوع دیگری از زندگی عادی را شروع کرده‌ایم. اما عادی شدن برخی مقولات ممکن است با آسیب‌هایی همراه باشد که نتیجه آن را در دراز مدت شاهد باشیم. یکی از این موارد حذف شدن پدر از آموزش آنلاین است.

من به تازگی به ادبیات جاری آموزش آنلاین پسر کلاس اولی‌ام توجه بیشتری کرده‌ام. او این شانس را داشت که در یک مدرسه خوب، که تا الان از پس آموزش آنلاین به خوبی برآمده است درس بخواند. و از آن مهم‌تر مربی خلاق و کاربلد و باحوصله‌ای داشته باشد که آدم پنج‌شنبه و جمعه هم دلتنگش شود.

روز اولی که با مدیر خلاق و شنوای مدرسه جلسه مصاحبه داشتیم، او با هر دو ما، هم پدر و هم مادر صحبت کرد. ما را شنید و برنامه مدرسه را برای چند مدل پیش‌بینی شده بیان کرد و خواست با مدرسه همراه باشیم.

اما بعد همه چیز تغییر کرد. مادر‌ها خیلی زود در یک گروه به نام مامان‌ها عضو شدند و تیم آموزشی از ما خواست که کلاس آنلاین را از دور مدیریت کنیم، بر ساعت خواب بچه‌ها نظارت داشته باشیم، درس ریاضی را این‌طور پیش برویم، درس فارسی و نگارش را آن‌طور، دفتر آبی که برای تکالیف در نظر گرفته شده بود چنین کنیم، دفتر نارنجی که برای نوشتن املاء مشخص شده بود چنان کنیم، فعالیت کلاس علوم را این‌طور پیش برویم و الی آخر.

ادبیات کلاس هم این‌طور بود که مربی می‌نوشت/می‌نویسد: مادرهای عزیز! خسته نباشید. از همراهی شما ممنونم. لطفا ... .

اما تیر نهایی وقتی در ذهنم زده شد که دیدم دومین جلسه آنلاین والدین هم با حضور مربیان مدرسه برگزار شد و هیچ پدری در جمع ما نبود. مادرها گزارش دادند، تشکر کردند و یاد گرفتند که بقیه درس‌ها را تا ماه آینده چطور پیش بروند و از چه مهارت‌هایی برای آموزش بهتر استفاده کنند. کارگاه‌های آموزشی هم گذاشته شد و می‌شود،  اما بعید می‌دانم هیچ پدری نیم ساعت از این کارگاه‌ها را شرکت کرده باشد.

چه اتفاقی برای پدرها افتاده بود؟ آن‌ها به کدام جزیره دور افتاده‌ رفته بودند که در مهم‌ترین چالش یک خانه بچه‌ مدرسه‌ای‌دار حضور نداشتند؟

با این‌که من همسر بسیار همراهی دارم و هم‌پای من، در کنار بچه‌ها حضور دارد، اما وقتی وضعیت امسال را با سال پیش (وقتی هنوز مدارس تعطیل نشده بود) مقایسه می‌کنم، به نتایج قابل توجهی می‌رسم. ما هر دو هم‌زمان در جلسه اولیا و مربیان شرکت می‌کردیم و باید هرکدام جداگانه ساعت حضورمان را در برگه جلسه می‌نوشتیم و امضا می‌کردیم.

می‌بایست هر دو در جلسه‌های مهارت افزایی شرکت می‌کردیم و تازه برخی از این جلسات صرفا برای پدرها تعریف شده بود. در روزهایی که به روز کارنما و گزارش فعالیت‌های دانش‌آموز اختصاص داشت، هر دو همراه فرزندمان در مدرسه حاضر می‌شدیم. و علاوه بر این‌ صبح‌ها پدر بود که پسر را تا مدرسه همراهی می‌کرد و اگر لازم بود با مربی‌ها صحبت می‌کرد. و عصر و شب به شنیدن گزارش‌های آن‌چه در مدرسه اتفاق افتاده بود می‌گذشت. جدای از این‌ها شبکه‌ای مجازی از پدرها هم شکل گرفته بود که در آن با هم ارتباط داشتند و دوستی‌هایی هم شکل گرفته بود.

می‌دانم که روش‌های دو مدرسه با هم فرق دارد. فرهنگ پدری در دو شهر هم با هم متفاوت است. اما بعید می‌دانم با مجازی شدن آموزش، پدر جز در نقش فراهم کردن ابزار آموزشی نقش دیگری داشته باشد. و تازه بخش زیادی از این ابزار را هم دانش‌آموز و مادر با هم شریک هستند. او از گوشی و لب‌تاب و هندزفری مادر استفاده می‌کند و گالری موبایل مادر پر است از تصاویر فعالیت‌های کلاسی دانش‌آموز، اسکرین‌ شات‌های تصاویری برای ساده کردن آموزش یا جستجوهای علوم، استیکرهای عجیب و غریب، اثر انگشت و زخم‌های دیگر گوشی، تغییر عکس پروفایل به عکس دانش‌آموز، مامان چقدر پیام برات میاد وقتی من در کلاس هستم و ... . مگر نه این‌که بسیاری از پدرها به وضعیت کاری ثابت خود بازگشته‌اند؟ و مگر نه این‌که مسوولیت مادرها با آنلاین شدن مدرسه و شرایط قرنطینه خانگی بسیار بیشتر از قبل شده است؟

چه اتفاقی در حال وقوع است که بر سهم مادر در آموزش آنلاین، گاه بیش از توان او، می‌افزاید و از سهم پدر در این فرایند رشد می‌کاهد؟

آیا با فرض حذف پدر از آموزش آنلاین، نباید شاهد پیامدهایی همچون ارتباط کم‌رنگ پدر و فرزند دانش‌آموزش، دوری پدر از تکنیک‌ها و مهارت‌های پیشرفته‌ای که دانش‌آموز در روند آموزش استفاده می‌کند و در نتیجه شکاف بیشتر بین این‌دو، بی‌اطلاع شدن پدر از آن‌چه ورای آموزش برای فرزندش در حال جریان است مانند شبکه هم‌سالان، خستگی همسر به سبب مسوولیت‌های زیادی که ایفا می‌کند و لزوما با یک شاخه گل هم جبران نمی‌شود و ... باشیم؟

من به سهم خودم ایده‌هایی برای بازسازی این رابطه پدر و فرزندی و اگر تا کنون صدمه‌ای ندیده است، تقویت آن دارم. شاید به واسطه این فعالیت‌ها مادر هم بتواند زمان کوتاهی از فرزندانش فاصله بگیرد و زمانی را برای خود داشته باشد.

اولین پیشنهادم کتاب‌خوانی است. و می‌توانید اولین لیست پیشنهادی‌ام برای پدرانی که فرزند هنوز بی‌سواد یا نوسواد دارند را مشاهده کنید. و پیشنهاد بعدی‌ام فکر کردن است، به این سوال که چقدر زمان مفید با فرزندتان می‌گذرانید و چطور می‌توانید این زمان را غنی‌تر کنید؟

 

 

فاطمه جناب اصفهانی
۰۵ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دوستانم از من می‌پرسند وقتی یوسف کوچک بود چه انیمیشن‌هایی می دید؟

و یا الان به کدام انیمیشن‌ها علاقه دارد؟

فرصت کردم و لیست کوچکی از بهترین انیمیشن‌هایی که با هم دیده‌ایم و هنوز هم تماشا می‌کنیم آماده کردم.

آن را در پیوست ملاحظه بفرمایید.

البته این لیستی از انیمیشن‌هایی است که ما دوست داشتیم و با ارزش‌های خانوادگی ما هم‌خوان بود.

شما می‌توانید لیست دوست‌ داشتنی‌های خودتان را بسازید و به دیگران هم پیشنهاد کنید.

دریافت

فاطمه جناب اصفهانی
۱۶ مهر ۹۸ ، ۱۰:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبح دلش درد می‌کند علت را باهم بررسی می‌کنیم و راه‌هایی که ممکن است حالش را بهتر کند امتحان می‌کنیم.

در همین حین می‌گوید که من امروز مدرسه نمی‌رم! و وقتی امیدواری می‌دهیم که حالش بهتر خواهد شد و به مدرسه هم می‌رسد می‌گوید شما منو درک نمی‌کنید!

وَر مشکوک مغزم می‌گوید: دارد بهانه می‌آورد مدرسه نرود. کوتاه نیا!

وَر منعطفم می‌گوید: حالا یک روز هم نرود مدرسه. چی می‌شی؟

وَر منطقی می‌گوید: تازه هفته دوم است که مدرسه‌اش باز شده، راه مدرسه نرفتن را یاد بگیرد هر روز همین بساط است.

وَرهای دیگر هم می‌آیند و نظرشان را می‌گویند  چای قند پهلویشان را می‌خورند.

حالا حالش واقعا بهتر شده و به نظرم می‌تواند به مدرسه برود. اما جلسه می‌گذاریم. ساعت را نشانش می‌دهم و می‌گویم تو همیشه ساعت دوازده تعطیل می‌شوی و خیلی زود به خانه می‌رسی و می‌توانی طبق قراری که داریم کارتن تماشا کنی، با تبلت بازی کنی و با هم خوراکی بخوریم و ناهار و ... .

من درک می‌کنم که امروز مریض هستی و نمی‌توانی به مدرسه بروی تا با دوستانت بازی کنی. اما مدتی که در خانه هستی باید در اتاقت استراحت کنی و شاید دارو بخوری و سوپ هم برایت بپزم. و تا ساعت دوازده که بهتر شوی امکان تماشای کارتن یا بازی با تبلت نیست. حالا می‌توانی کمی فکر کنی و تصمیم بگیری.

فکر می‌کند و می‌گوید که به نظرش حالش بهتر است و می‌تواند به مدرسه برود و با شوق لباس‌هایش را می‌پوشد و انگار نه انگار که تا نیم ساعت پیش داشت ناله می‌کرد با خوشحالی از خانه می‌رود.

وَر نگرانم می‌گوید: بچه را فرستادی رفت، اما اگر در مدرسه دوباره دلش درد بگیرد چه؟

می‌دوم دنبال پسر و می‌گویم هر مشکلی داشتی می‌توانی به مربی‌ات بگویی. اگر لازم شد با من تماس می‌گیرد.

می‌گوید حتما و خودش می‌داند و یک کانگورو و یک خرس سیاه را می‌اندازد در کیفش و زیپ را می‌بندد و می‌دود.

وَر نگران استکانش را می‌برد در آشپزخانه و منتظر تماس مربی می‌ماند.

بقیه استکان‌های خالی روی میز است و من تا ساعت دوازده کلی کار دارم!

پ.ن. اگر فرزند پسر دارید و دلتان لباس‌هایی با کیفیت بسیار خوب و قیمت منطقی و رنگ و طرح متنوع می‌خواهد «زیر و تن» رفیق خوبی برایتان خواهد شد.

فاطمه جناب اصفهانی
۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کتاب‌ها می‌توانند به کودکان کمک کنند تا خود را در موقعیت‌هایی که تا بحال در آن قرار نگرفته‌اند تصور کنند و به نقش‌ها و فعالیت‌هایی که در آن موقعیت‌ها بازی خواهند کرد فکر کنند.

در مورد پذیرش فرزند دوم کتاب‌های خوبی هست که می‌توانیم قبل و البته بعد از تولد فرزند دوم برای فرزند اول بخوانیم تا بصورت غیرمستقیم او را در موقعیتی که قرار است تجربه کند و یا همین حالا هم با آن درگیر است قرار دهیم تا بتواند برای حل مسایلش از آن‌ها ایده بگیرد.

من این کتاب‌ها را برای یوسف خواندم و برخی از آن‌ها بستر گفت‌گوی خوبی را برای ما فراهم آوردند.

نکته‌ای که حتما باید به آن توجه کنید این است که حتما حتما قبلا خودتان کتاب را بخوانید. چون ممکن است آموزه‌های کتاب با روش‌های تربیتی شما تناقض داشته باشد و در لحظه نتوانید محتوای تازه‌ای را جایگزین کنید.



کیست که با کودک همراه باشد و فرانکلین و ماجراهایش را نشناسد؟

این دو کتاب بر اساس چالش فرزند دوم و پذیرش و سازگاری فرزند اول نوشته شده است و به نظرم از نمونه‌های خوب این ژانر است.


خواهر کوچولوی فرانکلین، و فرانکلین و خواهرش هریت، نوشته پالت بورژوا، ترجمه شهره هاشمی، نشر پیک دبیران، مناسب برای گروه سنی ب و ج



این مجموعه سعی دارد تا به بارزترین مشکلاتی که با آمدن فرزند دوم برای خانواده پیش می‌آید را به شکلی بامزه و خنده‌دار بپردازد. اما توصیه می‌کنم حتما خودتان قبلا آن را بخوانید. شاید لازم باشد بخش‌هایی را تغییر دهید.


مجموعه من و داداشم، نوشته فانی جولی، ترجمه مرجان حجازی‌فر، نشر با فرزندان، مناسب برای گروه سنی ب و ج.



این کتاب یکی از بامزه‌ترین و بهترین کتاب هایی است که می توانید با هم بارها بخوانید و لذت ببرید. اطلاع ندارم که کانون پرورش فکری هنوز این کتاب را منتشر می‌کند یا نه، اما کتاب‌خانه‌های قدیمی حتما این کتاب خوب را دارند. 

ماجرا از این قرار است که مادر نوزاد خیلی خسته است و همه از او می‌خواهند برود و استراحت کند و آن‌ها مواظب نوزاد هستند. اما کسی نمی داند مشکل او چیست که گریه می‌کند و هرکس حدسی می‌زند ...


نی‌نی چی می‌خواد؟ نوشته فیلیس روت، ترجمه منصور کدیور، نشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مناسب برای گروه سنی ب و ج.


این هم داستان قشنگ دو خواهر

مجموعه من و خواهرم، نوشته لوری نیکلز، ترجمه، آناهیتا حضرتی، نشر پرتقال، مناسب برای گروه سنی الف و ب.



و داستان خواهر کوچولوی من، نوشته اما چی‌چستر کلارک، ترجمه شیما شریفی، نشر علمی فرهنگی، مناسب برای گروه سنی الف و ب.




این داستان هم چالش خواهر کوچولو برای سارا است که در نهایت با تدبیر پدربزرگ به نتیجه خوشایندی می‌رسد.

خواهر کوچولوی سارا، نوشته ورا روزنبری، ترجمه هایده کروبی، نشر فنی ایران، مناسب برای گروه سنی ب و ج.


خب همه خانواده‌ها هم فرزند دوم دختر ندارند طبیعتا و این یکی داستان خواهری است که به برادر کوچکش رسیده است. 

برادر نمی‌خواهم! نوشته آنت لنگن، ترجمه منیژه نصیری، نشر زعفران، مناسب برای گروه سنی ب و ج.


اما اگر تصمیم دارید خودتان کتابی بخوانید حتما پیشنهاد می کنم این کتاب را بخرید و بخوانید. از این کتاب چند ترجمه موجد است که من این ترجمه و طرح جلد را پسندیدم.


خواهر و برادرهای سازگار، ادل فابر و الین مازلیش، ترجمه سهیلا ابولهدی، نشر رشد.


این کتاب هم قرار است درباره فرزند دوم به شما اطلاع بدهد اما آنقدر نکته تازه ای ندارد که فکر کنید بعد از خواندنش حتما برای آمدن فرزند دوم آماده هستید. اما خواندنش هم می تواند مفید باشد.


فرزند دوم پیامدها و راهکارها، نوشته مگ زبیگ، ترجمه جواد میدانی، نشر صابرین.




فاطمه جناب اصفهانی
۱۵ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

باید مادری‌ام را از قالبم در آورم، بشورم و پهن کنم زیر آفتاب.

درزهایی که پاره شده بدوزم و چندجایش را گلدوزی کنم تا هروقت که گل‌ها را می بینم یادم بیفتد آن زمان احتمالا سخت پایدار نخواهد بود.

و جیب‌های بسیار بدوزم برایش. جیب‌های بسیار!

پیشنهادهایی که در کتاب‌ها خواندم بگذارم در یک جیب (هرچند بعید می‌دانم خیلی به کار بیاید و من مدیریت مادری با آمدن فرزند دوم را به شیوه خودم انجام خواهم داد).

بازی‌هایی که انتخاب یا طراحی کرده‌ام را بگذارم در یک جیب.

فیلم‌هایی که انتخاب کردم تنها ببیند یا با هم ببینیم را بگذارم در یک جیب.

فیلم‌هایی که برای تماشای خودم کنار گذاشته‌ام تا شب‌های طولانی بیداری کوتاه‌تر شود.

یک جیب برای خوراکی‌هایی که به آن‌ها نیاز پیدا خواهم کرد.

لیست جاهایی که دوست داریم و می‌توانیم با هم برویم.

تسبیحم و ذکرهایی که دوستشان دارم در یک جیب.

می‌دانم لحظه‌های بسیاری برای این‌که وقت کافی برای یوسف نخواهم داشت خودم را سرزنش خواهم کرد. باید به کمک دیگران اتکا کنم. و یا بگذارم او هم هزینه برادر داشتن را بدهد و او هم بالاخره این روزهای سخت را پشت سر خواهد گذاشت.

می‌دانم که حتما زمان‌هایی هر سه گرسنه خواهیم ماند و فرصت زیادی برای آشپزی نخواهم داشت. باید راه‌حل‌هایم را برای ‌آن زمان هم بنویسم و لیستی از تهیه غذاهای اطراف در آورم.

می‌دانم که فرصت با همسرم بودن کوتاه خواهد شد و نگرانی‌های مالی اگرچه روی دوش او خواهد بود، ابرهای اطراف مرا هم تیره خواهد کرد.

و از همه ترسناک‌تر فرصت خواندن و نوشتنم! فرصت تنها ماندم! حتی یک ساعت در روز!

برای تمام ترس‌ها و نگرانی‌هایی که حدس می‌زنم و ممکن است اصلا اتفاق نیفتد و یا بیشتر از این‌ها باشد که نوشتم می‌خواهم با خدا معامله کنم.

برکت و رحمت بخواهم و بخواهم دوباره مسلمانم کند. دوباره ایمان بیاورم!

و چوب شعبده بازی را درست زمان‌هایی که دکمه خشمم بارها و بارها می‌خورد و صبر و تحملم را کم می‌کند در دستانم بگذارد و ذهنم را با یک بابی‌دی، بی‌بی‌دی، بو! راه بیندازد.

که کم نخواهود بود لحظه‌هایی که فقط با شعبده‌بازی بشود چالشی را مدیریت کرد.

روزهای بعد از آمدن فرزند دوم، همان‌قدر که ترسناک و ناشناخته است، هیجان‌انگیز و جالب هم هست.

من چطور آدمی خواهم بود در مواجهه با مشکلات و چالش‌هایی که اصلا نمی‌شناسم. یا می‌شناسم اما مغزم هنگ کرده است و نمی‌تواند تحلیل کند که این بچه الان فقط گرسنه است. یا خودم فقط نیاز به یک لیوان آب خنک دارم.

کاش فرصت نوشتن داشته باشم.

نوشتن همیشه حالم را بهتر می‌کند.

 


فاطمه جناب اصفهانی
۱۴ تیر ۹۸ ، ۲۰:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

پیشنهاد کتاب کودک و نوجوان به انتخاب یوسف و مامان


سلام!

لیست کتاب‌های کودک و نوجوانی که در صفحه‌های بالا دیدید، بعضی از کتاب‌هایی است که من و یوسف از ابتدا با هم خوانده‌ایم و برخی را بارها خوانده‌ایم و دوست داشتیم و به نظر ما ارزش یک‌بار خواندن را دارد. آن‌ها که ستاره دارند کتاب‌هایی هستند که بیشتر دوست داشتیم.

 و در مورد کتاب نوجوان خودم خوانده‌ام و دوست داشتم و بارها هدیه داده‌ام.

درباره این لیست که اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۸ نوشته شد، گفتن چند نکته ضروری است:

·         از بعضی کتاب‌ها چند ترجمه در بازار هست. من ترجمه‌ای را معرفی کردم که خودمان خوانده بودیم. و شاید ترجمه بهتری از آن هم باشد.

·         سعی کردم کتاب‌ها را بر اساس گروه سنی منظم کنم. اما برخی از کودکان پرخوان هستند و می‌توان از گروه‌های سنی بالاتر هم برای آن‌ها انتخاب کرد.

·         احتمالا چاپ برخی از کتاب‌ها تمام شده است. می‌توانید این کتاب‌ها را از کتاب‌خانه‌های خوب کودک و نوجوان امانت بگیرید و بخوانید.

·         سعی کردم به موضوع اصلی هر کتاب اشاره کنم تا والدین و یا مربی‌ها راحت‌تر انتخاب کنند.

·         بعضی از کتاب‌ها توضیح با احتیاط بخوانید دارند، که مسایلی همچون مرگ و یا ترس از تاریکی مربوط می‌شدند. در صورتی‌که کودک شما با این مسایل درگیر نیست این کتاب را برایش نخوانید، چون این مساله برای او به وجود می‌آید.

·         اگر می‌خواهید کتاب‌های این لیست را برای فرزند خود تهیه کنید، حتما قبل از آن کتاب را تورق کنید تا بدانید با نیاز و سلیقه شما همسو هست یا خیر.

·         با توجه به قیمت کتاب و عمر کوتاه خواندن یک کتاب کودک، پیشنهاد می‌کنم در کتاب‌خانه کودک و نوجوان غنی شهر خود عضو شوید و این کتاب‌ها را از کتاب‌خانه امانت بگیرید. و یا از کتابدار بخواهید تا آن‌ها را تهیه کند.

·         این‌ کتاب‌ها با توجه به سلیقه من و فرزندم تنظیم شده است و برای هر خانواده تجویز نمی‌شود. فقط پیشنهاد می‌شود. شما هم لیست بهترین‌ کتاب‌هایی که با هم می‌خوانید را آماده کنید و در اختیار دیگران قرار دهید تا کتاب‌های خوب دیده و خوانده شوند.

از اعتماد شما سپاسگزارم.

به امید شادی و موفقیت همه کودکان سرزمینم


لینک دانلود لیست کتاب‌های پیشنهادی

 



فاطمه جناب اصفهانی
۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چشم‌هایش را که باز می‌کند می‌پرسد «می‌آیی حیوون بازی؟»

بهانه می‌آورم که اول صبحانه بعد بازی. و دعا می‌کنم که یادش برود و بازی دیگری پیشنهاد کند. که من ماه‌ها است از همه حیواناتی که همه جای خانه ما زندگی می‌کنند و در هر لحظه می‌توانند درباره این‌که چطور خودشان را به این‌جا رسانده‌اند شگفت‌زده ام کنند، بیزارم.

دارم از ایگوانای بزرگی صحبت می‌کنم که در جعبه کیکی که گذاشته بودم برای کاردستی، خوابیده. و یا از سوسکی که کنار میز آرایشم نشسته و تکان نمی‌خورد. یا ماری که زیر بالشم پنهان شده. و دایناسور تیغ‌تیغی و دراز گردن و رفیق شفیقشان تی‌رکس که زیر پتو خوابیده‌اند. یا سنجاب کوچولویی که وقت پرزنت طرحم از لای دفتر و لب‌تابم زمین می‌افتد. یا تخم دایناسوری که روی کابینت توی آب گرم خوابیده و هر لحظه ممکن است به دنیا بیاید. یا پوسته تخم مرغ شانسی فرمند که در یخچال دارد خنک می‌شود، تا جوجه داخلش گرمش نشود لابد. و پنگوئنی که در فریزر است. و آفتاب‌پرستی که وسط آشپزخانه راحت است، یا خرس گنده‌ای که باید همراه فیلی و زرافه و جغد و بقیه بروبچه‌ها وقت قصه ظهر روی تختم بخوابند و ...

اما به او نمی‌گویم که از این حیوانات پلاستیکی چینی چه اندازه خسته‌ام! و دلم می‌خواهد چند روزی برویم به شهری که نه باغ پرندگان داشته باشد و نه باغ وحش و نه کالسکه و گاری و گربه و سگ، و همه حیوانات خودمان را هم خانه جا بگذاریم.

و می‌دانم تا عوارضی تهران را رد کنیم خودم اولین نفری هستم که داد می‌زنم آن دلیچه را دیدید؟ چند دقیقه توقف کنیم شترها را ببینیم! یک گله بزرگ گوسفند با دو تا سگ نگهبان!!!

می‌گویم برای صبحانه چی‌ می‌خوری؟ می‌گوید که فرقی نمی‌کند اما می‌خواهد امروز که بابا زود رفته و او هم کلاس ندارد جلوی پویا صبحانه بخورد، و تا بیایم مخالفت کنم قول می‌دهد همه صبحانه‌اش را بخورد. وَر قانونمندم می‌گوید «اصلا! عادت می‌کنه! صبحانه آداب داره!» وَر منعطفم می‌گوید «چه اشکالی دارد! بگذار از زمانش لذت ببرد.»

دو تایشان را قاطی می‌کنم و می‌گویم پس هرچه آوردم باید کامل بخوری! قبول می کند.

تخم مرغ شیرین می‌آورم و یک ظرف کوچک آجیل و یک لیوان شیر با نِی‌شیر شکلاتی و یک لیوان آب.

تا من پیام‌های صوتی‌ام را ضبط می‌کنم و یادداشتم را ویرایش می‌کنم و به چند پیام پاسخ می‌دهم همه را خورده است.

بالاخره می‌آید و یادم می‌اندازد که باید حیوان بازی کنیم! ایده‌ای ندارد و باید ایده هم بدهم. اما امروز از آن روزهایی است که ویتامین ح جانم کم شده و حس هیچچچ کاری ندارم.

صبح داشتم وسوسه می‌شدم به مامان بگویم ناهار منتظرمان باشد و بعد پارچه‌ها و ایده‌هایم را بزنم زیر بغلم و پسر هم سبدش را پر کند از حیوانات باغ وحش و راه بیفتیم. اما وقتی به پوشیدن مانتو و روسری و چادر و جوراب فکر کردم و ماندن در ترافیک و آفتاب و عصر هم تکرار مسیر، کلا پشیمان شدم. از بس که ویتامین ح نداشتم!

بالاخره بازی کردم. قصه زرافه بزرگ را که از باغ وحش رفته بود و کسی نمی‌دانست کجا. لاک‌پشت‌های لینجار(نینجا) کار‌اگاه شده بودند تا ردی از او پیدا کنند. حیوانات باغ وحش او را ندیده بودند. فقط اسب آبی شنیده بود که زرافه می‌خواسته در جشن تولد بچه زرافه شرکت کند. پس کاراگاهان هم تا عصر که تولد بود صبر کردند و خود زرافه با هدیه‌ای که برای بچه زرافه گرفته بود برگشت و همه را از نگرانی رهانید. بعد خواستم برم ناهار بپزم. سرگنجشکی! به اندازه نک گنجشک هم حس نداشتم اما. نگفتم. پسر گفت که کاش از بیرون غذا می‌گرفتیم. پرسیدم چی؟ مثل همیشه جوجه چینی!

این موجود هجده کیلویی می‌تواند همه روزهای ماه، هر روز سه وعده جوجه چینی بخورد و بازهم دلش جوجه چینی بخواهد. من نه. گفت پس پیتزا سفارش بدیم! بدم نمی‌آمد. گفتم بذاریم وقتی بابا آمد. اما دلش می‌خواست. اما هنوز زود بود. خواستم بازی کند تا وقت سفارش برسد و خودم با کتابم رفتم روی صندلی‌ام.

کمی بعد آمد و صندلی چرخ‌دار را گذاشت روبرویم و نشست رویش و گفت «اصلا بیا حرف بزنیم! خیلی خوش می‌گذره!»

کتابم را بستم و سریع وَر مربی‌ام در آمد که الان وقتش است! هرم تغذیه را بگو!

درباره هرم تغذیه صحبت کردیم و قرار شد کاردستی‌اش را بسازیم. بعد روی تخته وایت برد من گفتم لبنیات مثل شیر و ماست و پنیر و ... و او نقاشی کرد. تا حوصله‌اش سر رفت و خواست لگو بازی کنیم.

هرم تغذیه

قبلش یک غول همبرگر سفارش دادیم با سیب زمینی و سوسیس هات داگ و سیب زمینی کنارش.

داشتم هرم تغذیه را وارونه می‌کردم. این‌همه کربوهیدرات و چربی بدون یک پَر سبزیجات! داشتم خودم را سرزنش می‌کردم. پس‌فردا که بزرگ شود استخوان‌بندی‌اش چه می‌شود؟ خوب شد از سوسیس نخورد. اما کالباس را که خورد! معده کوچکش چطور این‌ها را هضم کند؟ اصلا نمی‌شد یک غذای سالم بپزم و این پول را به حساب صبح رویش بریزم؟ و داشتم در ذهنم ادامه می‌دادم که گفت «چقدر امروز خوش گذشت‌ها! کاشکی ما هم می‌رفتیم خندوانه شماره هشت را برنده می‌شدیم و می‌توانستیم هفتاد روز از بیرون غذا بگیریم!»

اگر تا اینجای روز به او خوش گذشته بود، چرا باید خودم را سرزنش می‌کردم؟

هرم تغذیه

من یک مادر کربوهیدراتیه پرکالری و پرقند شده بودم که امروز ویتامین ح بدنش بدجوری پایین آمده بود و چاره‌ای نداشت جز خوشحال بودن.

و ما فردا بهانه دیگری برای شادی پیدا می‌کنیم. بهانه‌ای به مراتب سالم‌تر!

 

 


فاطمه جناب اصفهانی
۲۹ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر


 

هفته‌ای دوبار صندلی مقدسم را به زنان دوست داشتنی می‌دهم که مربی فرزندم هستم.

پیامبری‌ام را

قسمت می‌کنم.

کمتر شنیده‌ام که از واژه‌های بکن و نکن استفاده کرده باشند.

این کودکان گریزپا می‌دوند و آن‌ها نیز به دنبالشان.

سوال را با سوال پاسخ می‌دهند و تا آن‌جا که خطری تهدید نکند به تجربه دست می‌زنند و خودشان می‌فهمند.

کلاس چند سایت دارد که با ابزار ساده ساخته شده. هرکس هر زمان در هر سایتی که می‌خواهد بازی می‌کند.

و اگر قرار است همه در فعالیتی هماهنگ حضور داشته باشند، آن فعالیت آن‌قدر جذاب هست که خودشان بخواهند در آن شرکت کنند.

و نه فقط آن‌ها که ما مادرها هم از پشت اتاق شیشه‌ای دلمان پر می‌کشد برای بازی و بچگی!

یوسف در چاله پر آب بپر بپر کرد و وقتی خسته شد خاله جای او را گرفت و بپر بپر کرد.

نگفت نپر! هوا سرد است! مریض می‌شوی!

روی تخته بلند ایستادند، راه رفتند، و پریدند و در خانه از قهرمانی‌شان تعریف کردند.

امروز دوباره رنگ بازی داشتند.

نگاه حیرت زده‌شان ازقاطی کردن رنگ‌ها را باید دید!

و شعرهای بامزه‌ای که آخر کلاس وقتی سرشار از خوشی و شادمانی هستند سر می‌دهند. نامنظم، نادرست اما قشنگ!

وقتی صبح زود چشم‌های را باز می‌کند و با خوشحالی می‌گوید امروز باید برویم هم نوا! می‌فهمم آنجا جای خوبی است.

وقتی به یادش می‌آورم که چند روز دیگر تا هم نوا مانده جیغ شادی می‌کشد دلم می‌خواهد این دوره حالا حالاها طول بکشد.

من کودکی بسیار شادی داشتم.

در خانه‌ای بزرگ. بین درختان و گیاهان و گاهی حیوانات.

همراه همه خانواده‌ام که معمولا کنار هم بودیم.

غبطه نمی‌خورم.

آرزو می‌کنم همه کودکان سرزمینم از نعمت داشتن چنین مربی‌های دوست داشتنی بهره مند شوند.

 

 

 

 

 

فاطمه جناب اصفهانی
۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر