باید مادریام را از قالبم در آورم، بشورم و پهن کنم زیر آفتاب.
درزهایی که پاره شده بدوزم و چندجایش را گلدوزی کنم تا هروقت که گلها را می بینم یادم بیفتد آن زمان احتمالا سخت پایدار نخواهد بود.
و جیبهای بسیار بدوزم برایش. جیبهای بسیار!
پیشنهادهایی که در کتابها خواندم بگذارم در یک جیب (هرچند بعید میدانم خیلی به کار بیاید و من مدیریت مادری با آمدن فرزند دوم را به شیوه خودم انجام خواهم داد).
بازیهایی که انتخاب یا طراحی کردهام را بگذارم در یک جیب.
فیلمهایی که انتخاب کردم تنها ببیند یا با هم ببینیم را بگذارم در یک جیب.
فیلمهایی که برای تماشای خودم کنار گذاشتهام تا شبهای طولانی بیداری کوتاهتر شود.
یک جیب برای خوراکیهایی که به آنها نیاز پیدا خواهم کرد.
لیست جاهایی که دوست داریم و میتوانیم با هم برویم.
تسبیحم و ذکرهایی که دوستشان دارم در یک جیب.
میدانم لحظههای بسیاری برای اینکه وقت کافی برای یوسف نخواهم داشت خودم را سرزنش خواهم کرد. باید به کمک دیگران اتکا کنم. و یا بگذارم او هم هزینه برادر داشتن را بدهد و او هم بالاخره این روزهای سخت را پشت سر خواهد گذاشت.
میدانم که حتما زمانهایی هر سه گرسنه خواهیم ماند و فرصت زیادی برای آشپزی نخواهم داشت. باید راهحلهایم را برای آن زمان هم بنویسم و لیستی از تهیه غذاهای اطراف در آورم.
میدانم که فرصت با همسرم بودن کوتاه خواهد شد و نگرانیهای مالی اگرچه روی دوش او خواهد بود، ابرهای اطراف مرا هم تیره خواهد کرد.
و از همه ترسناکتر فرصت خواندن و نوشتنم! فرصت تنها ماندم! حتی یک ساعت در روز!
برای تمام ترسها و نگرانیهایی که حدس میزنم و ممکن است اصلا اتفاق نیفتد و یا بیشتر از اینها باشد که نوشتم میخواهم با خدا معامله کنم.
برکت و رحمت بخواهم و بخواهم دوباره مسلمانم کند. دوباره ایمان بیاورم!
و چوب شعبده بازی را درست زمانهایی که دکمه خشمم بارها و بارها میخورد و صبر و تحملم را کم میکند در دستانم بگذارد و ذهنم را با یک بابیدی، بیبیدی، بو! راه بیندازد.
که کم نخواهود بود لحظههایی که فقط با شعبدهبازی بشود چالشی را مدیریت کرد.
روزهای بعد از آمدن فرزند دوم، همانقدر که ترسناک و ناشناخته است، هیجانانگیز و جالب هم هست.
من چطور آدمی خواهم بود در مواجهه با مشکلات و چالشهایی که اصلا نمیشناسم. یا میشناسم اما مغزم هنگ کرده است و نمیتواند تحلیل کند که این بچه الان فقط گرسنه است. یا خودم فقط نیاز به یک لیوان آب خنک دارم.
کاش فرصت نوشتن داشته باشم.
نوشتن همیشه حالم را بهتر میکند.