زیر گنبد کبود

زیر گنبد کبود

یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کس نبود. یه مامانی بود که دو تا پسر داشت. یوسف و یحیا ...

پیوندهای روزانه

۳۲ مطلب با موضوع «مامامستطاب» ثبت شده است

 

 

هربار که یک سونوگرافی یا آزمایش مهم باید انجام دهم به مادرموسی فکر می کنم وقتی که خدا دلش را قوی کرد و فرزندش را با دستان خودش به آب سپرد.

من آن‌قدر ایمان ندارم! و تا جواب آزمایش را نگیرم فکرم هزارجا می‌رود.

اگر خیلی پریشان باشم به قرآن پناه می‌برم و او هم در آیه‌ای به من می‌گوید: خودم حافظ شما هستم! از آن روز که خلقتان کرده‌ام!

تا کمی آرام می‌شوم اما باز آن هراس با من است. و این انتظار هولناک اصلاً شبیه انتظار نتایج کنکور و انتخابات و نیست که. پای یک آدم در میان است! یک آدم کوچولو که هیچ قدرت دفاعی از خودش ندارد و تا به این دنیای آدم‌ها چشم نگشاید نمیتوانی کاملاً مطمئن شوی که سالم است و آرام نفس می‌کشد و ... .

و این نگرانی برای او که 500 گرم بیشتر ندارد اما قلب و مغز و استخوان و مفصل‌هایش شکل گرفته، آن‌قدر زیاد است که کمتر برای خودم و همسرم نگران می‌شوم.

این هفته سونوی آنومالی  که ناهنجاریهای جنین و سلامتش را نشان می‌دهد انجام دادم. آقای پدر اولین بار بود که فرزندش را در صفحه مانیتور می‌دید و می‌توانم تصور کنم که چه حسی داشت.

 وقتی به خانه رسیدیم 11 شب بود. اما خب او سالم بود. و این یک آرامش بزرگ دوباره را همراه آورد. تا آزمایش و سونوی بعد.

من اما هنوز هم هیچ شباهتی به مادر  موسی ندارم! جز اینکه خدایمان یکی است و زن هستم.

 

فاطمه جناب اصفهانی
۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

  

معادله ساده‌‌‌ای است، تو فقط یک‌نفر هستی.

یعنی وقتی نام یک شخص خاص را که تو بوده‌ای صدا کرده اند، خودت تنهایی ایستاده‌ای و اعلام کردی که هستی.

یا وقتی کاری انجام داده‌ای خودت مسئول کار خودت بوده‌ای. یا وقتی در خلوت با خودت حرف زده‌ای کسی جز خودت و خدا صدایت را نشنیده است.

تو خودت بوده‌ای و هستی اما نه تا وقتی که با یک برگه چند گرمی از آزمایشگاه بیرون می‌آیی و سفیدی کاغذ رقمی را نشانت می‌دهد که تیتر بتای خونت است.

تو دیگر یکی نیستی. تو دو تا هستی!

یک‌نفر هرجا که بروی همراه توست و کسی که شبیه هیچ‌کس نیست او را به شما «هب» کرده است. کسی که یک‌روز خود تو را به مادر و پدرت هدیه داده بود و پایت را به دنیای آدم‌ها باز کرد.

تویی که چهارکیلو و دویست گرم بیشتر نداشتی و قدت فقط 53 سانت بود، حالا مادر شده‌ای.

 

 

حالا 5 ماه است کسی جایی نزدیکی‌های قلبم زندگی می‌کند. کسی که با من نفس می‌کشد و با من غذا می‌خورد. و به یادم می‌آورد که پاکیزه زندگی کنم.

مستطاب، مادری کنم!

 

 

فاطمه جناب اصفهانی
۰۹ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر